پرده را برداریم
بگذاریم که احساس هوایی بخورد
بگذاریم بلوغ زیر هر بوته که میخواهد بیتوته کند
بگذاریم غریزه پی بازی برود
کفش ها را بکند وبه دنبال فصول از سر گل ها بپرد
بگذاریم که تنهایی آواز بخواند
چیزی بنویسد
به خیابان برود
ساده باشیم
ساده باشیم چه در باجه ی یک بانک چه در زیر درخت
کار مانیست شناسایی راز گل سرخ
کار ما شاید این است
که در افسوس گل سرخ شناور باشیم
پشت دانایی اردو بزنیم
دست در جذبه یک برگ بشوییم وسر خوان برویم
صبح ها وقنی خورشید در می ایدمتولد بشویم
هیجان ها را پرواز دهیم
روی اردک,فضا,رنگ صدا پنچره گل بزنیم
آسمان را بنشانیم میان دو هجای هستی
ریه را از ابدیت پرو خالی بکنیم
بار دانش را از دوش پرستو به زمین بگذاریم
نام را باز ستانیم از ابر
از چنار از بشه از تابستان
روی پای تر باران به بلندی محبت برویم
در به روی بشر ونور وگیاه وحشره باز کنیم
کار ما شاید این است
که میان گل نیلوفر وقرن
پی آواز حقیقت باشیم
جمله زیر توسط آقای شکری در تالار مطرح شد که به یاد شعر سهراب افتادم واقعا فلسفه مشرق زمین جالبه
انسان غربی یک گل را پرپر و تجزیه و تحلیل می کند و به اشراق می رسد و انسان شرقی آن گل را همانطور که هست بو می کند و به اشراق میرسد.
آخرین ویرایش 08 مرداد 1394